۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

مثل اینکه حس عجیبی منتقل می کنم. حسی که هر از چندی مثل الان بد می ره رو اعصابم. دلیلش رو هم نمی فهمم. نمی دونم چرا صمیمی شدنم با جنس مخالف همیشه با حس همدلی همراه است. منو به عنوان دختر نمی بینن یعنی می بینن برای ۳ دقیقه ی اول بعد حتی اگر بار اول باشه که با اون آدم معاشرت می کنم، تبدیل می شم به دوست چندین ساله. از روابطشون با دخترها می گن، از مشکلاتشون، عدم تفاهم ها،‌ دو در کردن ها،‌ عدم تطابق عرضه و تقاضا و از من نظر و راه حل می خوان... یا اینکه به طرز بی دلیلی رو شوخی جدی، بحث دوستای من باز می شه. نمی دونم چرا خودم قابلیت اینو ندارم که کسی در موردم فکر کنه. یکی دو تا تیک هم اون وسط خیلی زحمت بکشن می زنن که تو همون حالت دختر خالگی زیر سیبیلی رد می شه و اطمینان حاصل می شه که باید همون دوست هامو پیگیری کنن.
عجیب است برام.
ایجاد حس اعتماد هم بد دردی است.

هیچ نظری موجود نیست: