۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه
استقلال
به خانه به هم ریختهام نگاه میکنم. به آدمهایی فکر میکنم که تا همین چند دقیقه پیش اینجا بودند. به ساعت نگاهی میآندازم که از چهار صبح گذشته. به محدودیتهایی که در ایران داشتم فکر میکنم. به آرزوی داشتن خانهای مستقل که بدون نیاز به پاسخگویی هر که را میخواستم به آن بیاورم. به استقلالی فکر میکنم که بهم داده نشد و به دست آوردم. به جمله یکی از مهمانهای مذکرم فکر میکنم که گفت: "برای داشتن رابطه خوب باید یاد بگیری کمتر مستقل باشی."
۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه
۱۳۹۰ شهریور ۱, سهشنبه
خطهای زندگی
وقتی مدتی روی یک سنگ بایستی، ناخواسته نگاهت خط بین سنگها را قلم میگیرد. سنگفرش یک پارچه و بیخط دلخوش کننده است؛ دیگر نباید نگران کج و معوج کردن گامهایت باشی و هرجا که قدم بگذاری سنگ است و خطی نیست. اما به محض اینکه عضله های پایت برای حرکت منقبض بشوند، خطسنگها هم جلوی چشمهایت قد میکشند. و باز تامل روی یک سنگ دیگر...
۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)