۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

از پشت دل می برد؟

ستون فقراتش دلت را برده؟ پاهایش خوش تراش است؟ زلف کمند و خوش حالت دارد؟ حالت نشستنش بی قرارت کرده؟
باور کن که بی قرار بمانی بهتر از این است که رویش را ببینی و زهره ات برود.

خیال پردازی کن و بدون کنجکاوی برای دیدن رویِ 'تو تصویر کرده چون ماهش' بگذر. همیشه برایت ماه خواهد ماند. اما ماهی که مانند 'چوبِ جادوگر دیده ای' به قورباغه بدل شود،‌ دل را می چروکاند. 

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

صدای گوش‌خراش گام‌ها

[+] و صبح شده و همه خسته از بیداری اجباری پس از خواب، در کت و شلوار و لباس‌های مرتب و منظم با گام‌های استوار به سرعت در حرکتند.

حتی نیم‌نگاهی به اطراف نمی‌اندازند. می‌روند و می‌بَرند و تنه می‌زنند و گردنی نمی‌چرخانند که ببینند آیا به آدمی خورند یا به چیزی. نگاه‌های خیره به راه و گا‌م‌هایی که می‌رود به آنجایی که باید. در زیر زمین گام برمی‌داریم، همه با هم، به صف شده و با سرعت یکسان.

انگشت‌شمارند کسانی که خلاف جهت تو در حرکتند. راهروها را پشت سر می‌گذاری و صدای محکم گروپ گروپ صدها جفت پاست که در گوش می‌پیچد.

هیچ کس با دیگری هیچ حرفی ندارد.

باز صبح شده است تا برویم به جایی که یک سوم زندگی‌مان را در آن می‌گذرانیم. می‌رویم و صدای گام‌هایمان گوش‌هایمان را کر می‌کند. بعد از ساعت‌ها خسته و با گام‌های آرام بازمی‌گردیم و به امید فردایی که دوباره برویم زندگی می‌کنیم و صبح می‌شود. 

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

بستن هیچ ایرادی ندارد

وقتی حرفی داری و نمی‌دانی چطور بگویی، خفه شو.
وقتی که حرفی نداری و به زور می‌خواهی آنچه نیست را بگویی،‌ مطمئن شو که خفه شی.

اگر برای تو دو دو تا چهارتاست، بگو تا منم بفهمم

امروز از ۲۴۰۰ نفر که در سرویس جهانی بی‌بی‌سی کار می‌کنند، ۶۵۰ نفر بی‌کار شدند. این در کنار هزار جور کاهش بودجه‌ای بوده است که تا حالا دولت ائتلافی گل‌ و ‌بلبلی، موجب شده است که اعمال بشود.

نه به بی‌بی‌سی کار دارم و نه به نظام پزشکی یا پلیس یا آموزش یا هیچ چیز دیگر. چیزی که نمی‌فهمم این است که چطور چنین اقدامی می‌تواند بریتانیا را از مشکل کسری بودجه رها کند؟

خارج شدن از اقتصاد راکد، تا جایی که مغز غیراقتصادی من می‌فهمد، چرخش پول می‌خواهد و در واقع راضی نگاه داشتن طبقه متوسط/ متوسط رو به بالا/ متوسط سرمایه دار، یا هر چیزی که اسمش هست. اما الان ... همین ها هستند که بی‌کار می‌شوند، همین‌ طبقه است که توان خریدش کم می‌شود، کاهش توان مالی همین طبقه است که موجب می‌شود مغازه های عادی کارشان کساد شود. همین‌ها هستند که در آینده‌ی نه چندان دور، حقوق بی‌کاری طلب خواهند کرد. کسانی که قبلا خودشان با مالیاتی که می‌دانند حقوق بی‌کاری طبقه پایین را فراهم می‌کردند... گفتم مغازه‌ها ... اصلا مغازه‌ها مگر مال چه کسانی هستند جز طبقه متوسط بالا ...

هر جور که حساب می‌کنم نمی‌فهمم که پر شدن جیب دولت و سوراخ شدن جیب طبقه‌ای که بزرگ‌ترین قشر جامعه است، چطور می‌تواند به نفع اقتصاد یک کشور باشد. مگر نمی‌گویند که غرب این طبقه را ایجاد کرد تا از آن علیه غالب شدن نظام و اندیشه کمونیستی استفاده کند. آیا بی‌کار کردن این‌همه آدم و از بین بردم این‌ همه شغل در این طبقه، در بلند مدت به معنای از بین بردن این طبقه یا حداقل نزدیک کردن طبقه متوسط و طبقه پایین نیست؟ و اگر هست توجیه‌ش چیست؟ اگر هر روز تعداد بیشتری از اعضای طبقه بالاتر به گروه پایین‌تر بپیوندند وضع اقتصادی افتضاح‌تر نمی‌شود؟

اگر حتی ذره ای اقتصاد کلان می‌دانید، خوشحال می‌شوم برایم توجیه کنید که این رجل سیاسی در مغزشان چه می‌گذرد.

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

"چراغ‌های رابطه تاریکند‌"

می‌خواستم بنویسم نزدیک‌ترین‌های من هستند که آجرهای دیوار دورم را بالا می‌کشند. می‌خواستم بنویسم که تنهایی واقعی را وقتی حس می‌کنم که نزدیک‌ترین‌هایم از درک من عاجز می‌شوند. می‌خواستم بگویم شاید برای دور شدن از نزدیکان است که هر چه سن آدم‌ها بالاتر می‌رود دوردست‌تر می‌شوند و محافظه‌کارتر. می‌خواستم بنویسم که باید یاد بگیرم در معرض نباشم. می‌خواستم هزارتا چیز دیگر هم بنویسم که اتفاقی سری زدم به وبلاگ بوزک و دیدم نوشته

"این آهنگو بذار عکس آدمایی رو که دوست داری باهاش ببین. آرومت می کنه.. خیلی آهنگ مهروبونیه"

گذاشتم و الان دوست‌داشتنی‌ترین‌هایم را تصور می‌کنم... آرومم کرده... اما از همه‌شان، حتی آنهایی که نباید، دلخورم.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

هویت زنانه

وقتی باهاش در رابطه بودم، اینطور معرفی می‌شدم:
فرگیس، دوست دختر فلانی.

حالا که باهاش در رابطه نیستم، اینطور معرفی می‌شوم:
فرگیس دوست دختر فلانی بود.

اگر ك.س. ندهی

بعضا لياقتت برای برخورداری از رفتار انسانی لغو می‌شود.

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

کم بخور، عمرت را نخور

هر از چندی متوجه می‌شوم که دارم هفته‌های باقی مانده تا زمان پرداخت حقوقم را حساب می‌کنم و از نزدیک نبودن آن غصه می‌خورم.
هر بار هم بعد از غصه خوردن، انگشت به دهان می‌مانم از اینکه حاضرم عمرم بگذرد اما پولم واریز شود.  

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

می‌توانم، تعمیم می‌دهم

آبلیمو داری، درش باز نمی‌شود؛ پس در واقع نداری.
شلوار داری،‌ کثیف است؛ پس در واقع نداری.
مغز داری، کار نمی‌کند؛ پس در واقع نداری. 

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

از مزاياي وبلاگ

موبايلش رو بر نمي دارد. خونه پيغام ميذاري جواب نمي دهد. اسكايپ آفلاين است. ايميل ميدهي خبري نمي شود. دنبال رد پايش تو دنياي مجازي مي گردي؛ گودر آپديت نشده، توييت نكرده، فيس بوك فعال نبوده. از نگراني داري دق مي كني كه يهو وبلاگش رو چك مي كني و مي بيني به به ... گلاب به رويتان ٧٠ تا پست در واقع بالا آورده. نفس راحتي مي كشي و مي گي خب زنده است. پس با خيال تا حدود خوبي راحت، به زندگيت ادامه مي دهي.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

نزنی ناقص است

این Xxxx آخر تکست مسج ها به جای ارسال بوس شده نشان پایان پیام. 500 تا تکست پشت سر هم هم که بزنی، آخر هر کدامش 3-4 تا اِکس را دارد ...