۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه
عید بیعید
چهارشنبه سوری وسط اتاقم از روی شمع پریدم و سال نو را با برنامه مزخرف بهزاد بلور تحویل کردم؛ هر سال حقیرانهتر از پارسال.
بدیش این است که نحوه برگزاری این مراسم در یاد میماند. هر چقدر هم که در طول سال کارهای هیجانانگیز انجام داده باشی، عیدی که کاری نکنی یا چهارشنبه سوریای که با چند نفر جمع نشوی، انگار یک چیزیش تمام نمیشود. یک چیزی که در خاطرت میماند و افسردهات میکند و روی زشت تنهایی رو توی صورتت میکوبد.
آدمهایی با روحیه من باید حواسشان به این قسمت ماجرا باشد که احتمال مزخرف بودن برنامه بیبیسی را حساب کنند تا بهزاد بلور موجب نشود که عیدشان عید نشود.
بدیش این است که نحوه برگزاری این مراسم در یاد میماند. هر چقدر هم که در طول سال کارهای هیجانانگیز انجام داده باشی، عیدی که کاری نکنی یا چهارشنبه سوریای که با چند نفر جمع نشوی، انگار یک چیزیش تمام نمیشود. یک چیزی که در خاطرت میماند و افسردهات میکند و روی زشت تنهایی رو توی صورتت میکوبد.
آدمهایی با روحیه من باید حواسشان به این قسمت ماجرا باشد که احتمال مزخرف بودن برنامه بیبیسی را حساب کنند تا بهزاد بلور موجب نشود که عیدشان عید نشود.
۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه
راز نان و پنیر
اخیرا کشف کردم که چرا تعارف کردنی میگویند یک لقمه نان و پنیری داریم با هم میخوریم ...
بیاغراق هر وقت که برای ناهار نان و پنیر بردم سر کار گرسنه برگشتم خانه چون آنقدر مشتری برایش میآید و هر کی یک لقمه میخورد که رسما به جای اینکه ناهار من باشد میرود وسط میز و همه با خیال راحت و بیدغدغه و تعارف میخورند. عمرا اگر با قیمه و قورمهسبزی و زرشکپلو چنین رفتاری بشود.
بیاغراق هر وقت که برای ناهار نان و پنیر بردم سر کار گرسنه برگشتم خانه چون آنقدر مشتری برایش میآید و هر کی یک لقمه میخورد که رسما به جای اینکه ناهار من باشد میرود وسط میز و همه با خیال راحت و بیدغدغه و تعارف میخورند. عمرا اگر با قیمه و قورمهسبزی و زرشکپلو چنین رفتاری بشود.
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
تغییر
دیدی کارتنهای کودکی چقدر زیبایند و بعد که بزرگ میشوی نمیفهمی چشمهای ور قلمبیده سرندیپیتی چرا برایت نهایت درخشش و زیبایی بود؟
یا مثلا حیاط مدرسهای که در آن درس می خواندی چقدر به نظر بزرگ بود اما وقتی ۱۰ سال بعد به همان حیاط قدم میگذاری، با اینکه احساس تعلق به جای جای اون را با تمام وجود درک میکنی، چندین برابر کوچکتر از چیزی است که در خاطر داری؟
من نمیدانم اندازه واقعی آن است که در لحظه میبینیم یا آن که ده سال بعد خواهیم دید. نمیدانم آن تجربهی در لحظه، واقعیت است یا نگاه با تجربه به آن لحظه. فقط میدانم که واقعیت با اندازهی من و تو تغییر قامت میدهد؛ لمس واقعیات بزرگ، بزرگ شدن و بزرگبینی میخواهد. و صدالبته که کوچکبینی هم عالمی خوشآیند و فریبنده دارد.
یا مثلا حیاط مدرسهای که در آن درس می خواندی چقدر به نظر بزرگ بود اما وقتی ۱۰ سال بعد به همان حیاط قدم میگذاری، با اینکه احساس تعلق به جای جای اون را با تمام وجود درک میکنی، چندین برابر کوچکتر از چیزی است که در خاطر داری؟
من نمیدانم اندازه واقعی آن است که در لحظه میبینیم یا آن که ده سال بعد خواهیم دید. نمیدانم آن تجربهی در لحظه، واقعیت است یا نگاه با تجربه به آن لحظه. فقط میدانم که واقعیت با اندازهی من و تو تغییر قامت میدهد؛ لمس واقعیات بزرگ، بزرگ شدن و بزرگبینی میخواهد. و صدالبته که کوچکبینی هم عالمی خوشآیند و فریبنده دارد.
۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سهشنبه
مسئول اول و آخر
هر جا، هر کی، در هر موقعیتی ... وقتی میگویند که تو انجام بده مسئولیتش با من، همان جاست که باید شک کرد و شاید حتی سرپیچی.
هر کاری که میکنی مسئولیتش با تو است و هیچ بنی بشری هم به جز تو مسئول آن نیست.
والسلام.
هر کاری که میکنی مسئولیتش با تو است و هیچ بنی بشری هم به جز تو مسئول آن نیست.
والسلام.
اشتراک در:
پستها (Atom)