مشغول کتاب خواندن بودم که متوجه موزیک شدم. در سکوهای مترو هیچ وقت موزیک پخش نمیشود. اما به نظر روز قبل از کریسمس فرق دارد. سر ظهری، روی آن سکو که اغلب غلغله است، پرنده پر نمیزد. با این حال همه چیز در فضا خوش بود. شاید به این خاطر که کوپههای خالی قطار، یادآور جمعهای خانوادگی بودند. جمعی که برای ما ایرانیهای در فرنگ، حداقل در ایام کریسمس معنا ندارد.
این هم یکی از مشخصههای مهاجرت است که وقتی عالم و آدم اینجا خوشحالند و در و دیوار آذین بسته است و همه کادو میگیرند، ما ذرهای احساس عید نداریم و وقتی ما احساس عید داریم و در حال و هوای خانواده و دوست و آشنا و کادو دادن، بوی روزمرگی در فضاست و ملت به دنبال زندگی هر روزه شاناند.
این هم یکی از مشخصههای مهاجرت است که وقتی عالم و آدم اینجا خوشحالند و در و دیوار آذین بسته است و همه کادو میگیرند، ما ذرهای احساس عید نداریم و وقتی ما احساس عید داریم و در حال و هوای خانواده و دوست و آشنا و کادو دادن، بوی روزمرگی در فضاست و ملت به دنبال زندگی هر روزه شاناند.