۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

دیگه حسرت نمی خورم از اینکه به خدایی اعتقاد ندارم که تو بدبختی ها دستی به سوش دراز کنم و بهش دلگرم باشم و ازش کمک بخوام. در حسرت کسی، چیزی یا نیرویی ماورایی ام که متهمش کنم و همه ی تقصیرها رو به گردنش بندازم. مطمئنما از اولی بیشتر آرومم می کرد.

هیچ نظری موجود نیست: