۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

لامصب حرف بزن و تو صورتم بگو که حالت ازم به هم می خوره. بگو همون جوری که من دارم از نشستن اینجا و تحمل این جو مسموم بالا می آرم، تو هم چشم دیدن منو نداری. به خدا خیلی راحت تر می شه همه چی. گاییدی با این نگاه های معنادار و وانمود کردن های احمقانه که از هزار تا فحش بدتر است.

هیچ نظری موجود نیست: