زمانی پاککن هایی وجود داشت که دو رنگ بودند. دو رنگِ پررنگ و لعاب نه. نیمهی بزرگترش قهوهای مایل به نارنجی بود و نیمهی کوچکترش آبی نفتی که بعضی وقتها هم (شاید نوع مرغوبترش) اکلیلهای ریزی هم داشت. پاک کن بود اما بیشتر مواقع به عنوان کاغذ سوراخ کن عمل میکرد. وقتی روی کاغذ میکشیدیش یک رد نارنجی بدریخت و کمی پسماندهی لول شده مانند چرک دست از خودش باقی میگذاشت. بعد باید با انگشت به جان کاغذ میآفتادی که رد پاککن، پاک شود. هی فشار و هی فشار ... تا نهایتا چرکِ دستهای چند ساعت نشسته هم، به دفتر منتقل می شد و نور علی نور. خلاصه با خاطری ناآرام، نوشتن مشقها را ادامه میدادی.
شایعاتی بود که طرف اکلیل دار ماهیت خودکار پاککنی دارد. در واقع کاری که می کرد این بود که کاغذ را میسابید. این بار باید تف میزدی به سر آبی پاککن و آرام روی نوشتههای غلط میکشیدی. اگر یک ذره ظرافت را از دست میدادی (تقریبا صدی نود مواقع) ورق سوراخ میشد. بعضیهامثل من برای زیباسازی دفتر وارد عمل می شدند و با ظرافت یک تکه کاغذ از پشت، به مکان سوراخ شده اضافه می کردند و با مهارت از پشتِ محل سوراخ، تکهای نوار چست روی آن می کشیدند و بر روی کاغذی که از سوراخ مشخص بود به صورت عادی مینوشتند. اینجوری نشان میدادی که خیلی زبلی و بلدی با مشکلات پاککن قهوهای-آبی مقابله کنی و با افتخار تکالیفت را به خانم معلم نشان بدهی.
تا اینکه یک روزی که از کنار یکی از مغازههای لوازمالتحریر فروشی شهر رد میشدی، یک باره چشمت به یک مکعب مستطیل سفید افتاد که از تمیزی مثل برف بود و بر روی نیمی از آن یک نایلون براق هم کشیده شده بود. تمیزیش چشمت را خیره کرد. تاب نیاوردی و احتمالا آنقدر ونگ زدی تا یکی از آنها را برایت تهیه کنند. بعد تا مدتی مانند یک گنجینه از آن مراقبت میکردی که خدای ناکرده کثیف نشود. روی کاغذ نرم کشیده میشد و کلی آشغال داشت که اگر روی آنها به طور ممتد پاککن را حرکت میدادی به یک لولهی سفیدِ چرکآلودِ دراز تبدیل میشد و احتمالا مادرت هم در همان زمان غر میزد که آشغال پاککنت را روی زمین نریز که این جمله هم به احتمال زیاد با یک فحش نمور (در رده پدرسوخته) همراه میشد. خلاصه ...
دیروز اول مهر بود و نمیدانم سرنوشت پاککنهای دو رنگ، بعد از آمدن سفیدهای تک رنگ، به کجا کشید! به کلی محو شدند؟ پشت ویترین هستند و خریدار ندارند؟ ارزان هستند و بعضیها به اجبار میخرند؟ نمیدانم. اما دلم میخواهد نسل بچههای ما هم، با ما در تجربه این خاطره سهیم باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر