۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

آلت بینی و تحلیل‌ها

به دو از کنارم رد شد. هر چه فکر کردم چه شکلی بود، هیکلش ورزیده بود یا نه، یا حتی رنگ لباسش چه بود یادم نیامد.  تنها چیزی که دیده بودم، شومبول آقا بود، آن هم با جزئیات تمام؛ هم رنگ شلوارکی که آن را پوشانده بود، هم زیر و زبرهای آن و حتی شکل قرار گرفتنش.

در این فکر بودم که به نظر علاوه بر جفت‌گیری گربه‌ها، فصل جفت‌گیری بنده هم نزدیک است، که یاد دوستی افتادم که بسیار خودآگاه بود و تک تک حرکات خودش را مطالعه می‌کرد. می‌گفت من دختر که می‌بینم ناخواسته اول شکل پستان‌هایش را می‌بینم. توضیح داد که از روی لباس هم می‌شود فهمید طرف پستانش سر بالاست یا سر پایین، گرد است یا لاغر، آویزان است یا نه!‌ و ادامه داد که بعد از دیدن پستان‌ها، البته در کسری از ثانیه، چهره طرف را نگاه می‌کنم. من در آن لحظه هم غبطه خوردم به این حس تخیل و هم در عجب بودم از اینکه چه چشم تلسکوپی‌هایی هستند این عناصر ذکور.

امروز اما به خودم رسما ثابت شد که این غریزه لامذهب کارش را خوب بلد است. خواستن نخواستن دارد اما سوخت و سوز ندارد. به نظر ما می‌بینیم؛ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه.  

هیچ نظری موجود نیست: