رفتم الواتی. پلههای خونهام رو تلو تلو خوران پایین آمدم. دستم رو گرفته بود در پاب. یه پسر انگلیسی مثل خودم «شکست عشقی خورده» بود. این لقبم تو پاب بود. همین جوری اشکم در میآمد. همه قاه قاه بهم میخندیدند.
رفتم دادم دیپرس شدم. فکر کردم زیر سی سالگی باید بدم دیگه. بهم گفته بود روابط آزاد میخواد. بهم گفتن اگر برایت کاری نمیکنه تو رو نمیخواد. میکنه. استانداردها فرق میکند! گفتند چرند میگم.
بقیه مثل سگ تلاش میکنند. این یکی تلاشی نمیکند. میرینه بهم. حرف نمیزنه. هر چیز دیگه ترجیح است. روی میز اتاقم کارت پستال رو دیدم. یکی فرستاده بود چند روز پیش. خوشحالم کرد؟ اون موقع آره. امشب نه!
دو سه فحشی حواله دوست پسر اول زندگیم میکنم که اگر آدم بود الان وضعم این نبود. آدم یعنی اونی که من میخواستم بود. بیچاره.
دوستم گفت این یکی عوض میشه. گفته بودم کارهای عجیبش عین دوست پسر اول است. کارهای بدش البته. گفت خب یاد میگیره. فکر کردم چرا اولی یاد نگرفت پس! گفتم هیچ کس هیچ چیزی یاد نمی گیره. بیخود رفتم سفر. خوشحال بودم ها. رفتم حالم بد شد.
خواستم بعد الواتی شبانه برم ببینمش. فکر کردم ضایعم دیگه. نمیخوادم هی من میرم موس موس. خرم بس. اشکم افتاد. تو هم که اینو میخونی پسری؟! ای بابا...
دوستم گفت جنده شدم حتما. گفتم چرا. گفت بوسیدمش! میگم مگه با بوسیدن جنده میشی؟ گفت آخه دیروز یه بیست و هشت ساله رو بوسیدم الان یه سی و یک ساله رو. خب که چی؟ نمیدونم.
ریدم به سر این تربیت های تخمی. و تنهایی. و آدمهایی که قدر آدم رو نمیدونن.
میخوام بهش زنگ بزنم. نمیزنم اما. نمیخوام آدمی رو که من رو نمیخواد.
زورکی!
صدای بخاری برقی مییاد.
من سرم منگه. خوابیدم. حتی نمیدونم چی نوشتم. حتما تو که میخونی میدونی. چشمهایم نیمه بازه. باشه خب.
پسره تو بار گفت ما اگر کسی رو بخواهیم کون خودمون رو پاره میکنیم. اگر نمیکنه نمیخواد. سخت است. رو به رو شو.
باید برم چراغ رو خاموش کنم.
وقت خواب است.
رفتم دادم دیپرس شدم. فکر کردم زیر سی سالگی باید بدم دیگه. بهم گفته بود روابط آزاد میخواد. بهم گفتن اگر برایت کاری نمیکنه تو رو نمیخواد. میکنه. استانداردها فرق میکند! گفتند چرند میگم.
بقیه مثل سگ تلاش میکنند. این یکی تلاشی نمیکند. میرینه بهم. حرف نمیزنه. هر چیز دیگه ترجیح است. روی میز اتاقم کارت پستال رو دیدم. یکی فرستاده بود چند روز پیش. خوشحالم کرد؟ اون موقع آره. امشب نه!
دو سه فحشی حواله دوست پسر اول زندگیم میکنم که اگر آدم بود الان وضعم این نبود. آدم یعنی اونی که من میخواستم بود. بیچاره.
دوستم گفت این یکی عوض میشه. گفته بودم کارهای عجیبش عین دوست پسر اول است. کارهای بدش البته. گفت خب یاد میگیره. فکر کردم چرا اولی یاد نگرفت پس! گفتم هیچ کس هیچ چیزی یاد نمی گیره. بیخود رفتم سفر. خوشحال بودم ها. رفتم حالم بد شد.
خواستم بعد الواتی شبانه برم ببینمش. فکر کردم ضایعم دیگه. نمیخوادم هی من میرم موس موس. خرم بس. اشکم افتاد. تو هم که اینو میخونی پسری؟! ای بابا...
دوستم گفت جنده شدم حتما. گفتم چرا. گفت بوسیدمش! میگم مگه با بوسیدن جنده میشی؟ گفت آخه دیروز یه بیست و هشت ساله رو بوسیدم الان یه سی و یک ساله رو. خب که چی؟ نمیدونم.
ریدم به سر این تربیت های تخمی. و تنهایی. و آدمهایی که قدر آدم رو نمیدونن.
میخوام بهش زنگ بزنم. نمیزنم اما. نمیخوام آدمی رو که من رو نمیخواد.
زورکی!
صدای بخاری برقی مییاد.
من سرم منگه. خوابیدم. حتی نمیدونم چی نوشتم. حتما تو که میخونی میدونی. چشمهایم نیمه بازه. باشه خب.
پسره تو بار گفت ما اگر کسی رو بخواهیم کون خودمون رو پاره میکنیم. اگر نمیکنه نمیخواد. سخت است. رو به رو شو.
باید برم چراغ رو خاموش کنم.
وقت خواب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر