راه در رو همیشه موسیقی است. فرار از همه چی. فکرهای خوره، جسدهای متحرک دور و بر، گندابی که تو هم یک جایی اون گوشه موشههایش پرت شدی و کمی از صورتت بیرون مانده و به خرده هوایی که بهت میرسد راضیای. آگاه از اینکه رضایت یعنی پا در گل ماندن و در آغوش کشیدن شرایطی که هر چند به زنده ماندت منجر میشود اما به زندگیات هیچ رنگی نمیدهد.
روزها را علیالسویه طی میکنم. چشم به هم میزنم نوروز میشود و کریسمس و سالگرد تولدی دیگر و کماکان ناراضیام ...تا جایی که چشم کار میکند و درد دلها افق نگاه آدم را باز، فراوانند آدمهایی مثل من.
میدانم که باید کند. و میدانم که کندن احتمالا راه حل نیست. اما دست کم مایه دلخوشی است و رضایت از کردهای در حد امکان و توان.
پیوست:
پیوست:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر