۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

"چراغ‌های رابطه تاریکند‌"

می‌خواستم بنویسم نزدیک‌ترین‌های من هستند که آجرهای دیوار دورم را بالا می‌کشند. می‌خواستم بنویسم که تنهایی واقعی را وقتی حس می‌کنم که نزدیک‌ترین‌هایم از درک من عاجز می‌شوند. می‌خواستم بگویم شاید برای دور شدن از نزدیکان است که هر چه سن آدم‌ها بالاتر می‌رود دوردست‌تر می‌شوند و محافظه‌کارتر. می‌خواستم بنویسم که باید یاد بگیرم در معرض نباشم. می‌خواستم هزارتا چیز دیگر هم بنویسم که اتفاقی سری زدم به وبلاگ بوزک و دیدم نوشته

"این آهنگو بذار عکس آدمایی رو که دوست داری باهاش ببین. آرومت می کنه.. خیلی آهنگ مهروبونیه"

گذاشتم و الان دوست‌داشتنی‌ترین‌هایم را تصور می‌کنم... آرومم کرده... اما از همه‌شان، حتی آنهایی که نباید، دلخورم.

هیچ نظری موجود نیست: