ایکس را حل نکرده، ایگرگ یک لنگه پا میپرد وسط زندگی... با آن کنار نیامده، زد میآید، بقیه مجهولات هم برایش روی میز ضرب میگیرند و آن بندری برایم میرقصد...
آنقدر که نمیفهمم حل کردن مشکلات ایکس و ایگرگ و زد و غیره، زندگی است یا فواصل بین آنها زندگی.
آنقدر که نمیفهمم حل کردن مشکلات ایکس و ایگرگ و زد و غیره، زندگی است یا فواصل بین آنها زندگی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر