نقل است زمانیکه مهدی حمیدی، از طرفداران شعر کلاسیک و منظوم و مخالف شعر نو، نوشت «گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم» شاملو اینگونه پاسخ نوشت:
بگذار عشقِ اینسان
مرداروار در دلِ تابوتِ شعر تو
- تقلیدکار دلقکِ قاآنی -
گندد هنوز و
باز
خود را
تو لافزن
بیشرمتر خدای همه شاعران بدان!
لیکن من (این حرام،
این ظلمزاده، عمر به ظلمت نهاده،
این بُرده از سیاهی و غم نام)
بر پای تو فریب
بیهیچ ادعا
زنجیر مینهم!
فرمان به پاره کردنِ این تومار میدهم!
گوی ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخرهخدا را
با سر
درونِ آن
فکندن خواهم
و ریخت خواهمش به سر
خاکستر سیاهِ فراموشی ...
از این کوبندهتر و زیباتر هم مگر میشود حال کسی را گرفت؟ جایی [+] خواندم که آقایمان کتابهای حمیدی را میخریده و بعد از خارج شدن از کتابفروشی، همان جا میانداخته در جوب!
همچین کلکلهایی، با همچین نواندیشهایی و همچین قلمی ... نداریم در این روزگار!
بگذار عشقِ اینسان
مرداروار در دلِ تابوتِ شعر تو
- تقلیدکار دلقکِ قاآنی -
گندد هنوز و
باز
خود را
تو لافزن
بیشرمتر خدای همه شاعران بدان!
لیکن من (این حرام،
این ظلمزاده، عمر به ظلمت نهاده،
این بُرده از سیاهی و غم نام)
بر پای تو فریب
بیهیچ ادعا
زنجیر مینهم!
فرمان به پاره کردنِ این تومار میدهم!
گوی ز شعر خویش
کندن خواهم
وین مسخرهخدا را
با سر
درونِ آن
فکندن خواهم
و ریخت خواهمش به سر
خاکستر سیاهِ فراموشی ...
از این کوبندهتر و زیباتر هم مگر میشود حال کسی را گرفت؟ جایی [+] خواندم که آقایمان کتابهای حمیدی را میخریده و بعد از خارج شدن از کتابفروشی، همان جا میانداخته در جوب!
همچین کلکلهایی، با همچین نواندیشهایی و همچین قلمی ... نداریم در این روزگار!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر